(•------) نقطه سر خط (------•)
تا چیزی از دست ندهی چیز دیگری بدست نخواهی آورد این یک هنجارهمیشگی است.
تنها فصلي که در آن خيلي شعر و شاعري ميچسبد همان طور که همه ميدانيم فصل پاييز است. از قديم هم که ميدانيد همه گفتهاند پاييز فصل شعرا است. هر چند که توي شهر ما هنوز درست و حسابي فصل پاييز نرسيده است و دريغ از يک نم باران پاييزي! اما گفتيم سري به شاعران و نويسندگان بزنيم و با نوشتههاي آنها کمي برويم توي حال و هواي پاييزي و دلي تازه کنيم. در تاريخ ادبيات ايران شاعري که خيلي اهل توصيف طبيعت و دار و درخت و اينها بوده و خيلي خوب هم از پس اينکار برآمده جناب منوچهري دامغاني است. اشعار منوچهري که به توصيف طبيعت و حالات گوناگونش پرداخته، هنوز در ادبيات ايران يگانه و مثال زدني است. هر چند گاه توصيفهايش براي ما بچههاي اين دوره زمانه زيادي سخت و پيچيده ميشود. بيشتر اهالي ادب و ادبيات اشعار او را مانند يک تابلوي نقاشي ميدانند که زيباييها و شگفتيهاي طبيعت را به زيبايي توصيف کردهاست. شعر خزان منوچهري يکي از نمونههاي شعر کلاسيک است که حسابي در اين زمينه معروف است. نميدانم کتاب «سبز پري» اثر پرويز دوايي در ادبيات داستاني ايران چه جايگاهي دارد، اما مطمئن هستم هر عاشقي که اهل ادبيات باشد اين کتاب را دوست خواهد داشت. از آنجا که داستانهاي کتاب همه حال و هوايي عاشقانه دارد، ميشود به راحتي حدس زد که بعضيهايشان توي حال و هواي پاييز باشند. اما اين نويسنده به جز اين کتاب دو داستان مستقل هم با عنوان «پاييز» و «مرگ در پاييز» دارد که هر دو روايتي عاشقانه را از عشقي از دست رفته در بستر پاييز بازگو ميکنند. با هم تکهاي از داستان مرگ در پاييز را ميخوانيم: «پاييزشد، ياد تو را آورد. پاييز اشک تو را به چشمهايم آورد. آه تو را در سينهام پر کرد. رخت تو را پوشيدم و به گذرگاه تو آمدم. به آينههاي توي ويترينهاي سر راه تو نگاه کردم. کفشهايي براي تو انتخاب کردم. براي زمستان تو که در راه است. براي تو ميوههاي پاييزي خريدم، پشت پنجره گذاشتم.» داستان با تصوير يک درخت در پاييز شروع ميشود و شما با آن تصوير وارد واگويههاي ذهن نويسنده ميشويد. نويسنده از تصوير يک درخت ميگويد که براي بار دوم دارد در پاييز ملاقاتش ميکند و از يک خانه که در آن به جز درخت، دو مهمان ديگر و يک تابلو وجود دارد. حالا شما داريد داستان تابلو، نقاشش و يکي از زنها را ميشنويد. داستان نقاشي که آخرين تابلويش تصوير درخت بادامي پرشکوفه است در زمينه سبز و داستان زني که دارد يک عشق و ارتباط را از دست ميدهد. نويسنده از تلاش هر دو برايتان ميگويد از آرزوي نقاش که سالها قبل خواسته تا سال 2000، بر بوم تاب بياورند و ترک نخورند و زن که ميخواهد در اين پاييز هر طور شده تنهايي را به تعويق بيندازد. داستان کوتاه «کريستين بوبن» در انتها با جملهاي که از نقاش وام گرفته شده و به عقيده او فرياد تمامي عاشقان است تمام ميشود: اميدوارم قلبم بدون آنکه ترک بخورد تاب بياورد... در شاعران معاصر به جز آنهايي که شعر نو و نيمايي گفتهاند. غزلهايي در توصيف پاييز هم ديده ميشود. از اين ميان شهريار غزلي درباره پاييز دارد که با توصيف حال و هواي پاييز تهران، روزگار خود و حال درونياش را که از پاييز هم خرابتر است توصيف ميکند. اگر نگاهي به اين غزل بيندازيد، با بيتهاي زيبايي از شما پذيرايي خواهد کرد. مولانا هم از ديدگاه خودش پاييز را توصيف کردهاست. البته از آنجا که مولانا به همه چيز خيلي عرفاني نگاه ميکند در اين شعرش آمدن خزان را به گلستان مانند مرگ آدمي ميداند و بعد از آه و افسوس براي رسيدن پاييز و خرابي باغ نويد زندگي دوباره را به خواننده ميدهد و با خبر دادن از آواي صور اسرافيل ميگويد قيامت و برخاستني نو در راه است. شعر پاييز اخوان يکي از مشهورترين شعرهاي پاييزي ادبيات ايران است. اگر اهل شعر و شاعري باشيد حتما چند بيتي از اين شعر را در حافظه داريد. با اينکه بيشتر خوانندگان اخوان را شاعر زمستان ميدانند اما به عقيده منتقدان شعر پاييزي اخوان از نظر عنصر خيال پردازي و تصويرسازي در شعر از ساير شعرهاي او برجستهتر است. پاييز اخوان داستان باغي است که با آنکه گرفتار خزان است و پادشاه فصلها پاييز برآن حکومت ميکند اما سربلند و زيبا است و در خاکش بذر ميوههاي بسياري خفتهاست. جالب اين است که اخوان اين شعر پاييزي را در بهار گفتهاست.
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |